یادداشت‌های روزانه

یک وبلاگ خیلی ساده که بهمون میگه امروز چه اتفاقی افتاده بود

تبلیغات تبلیغات

۲۹ آبان ۱۴۰۳

سه صبح امروز بالاخره رسیدم خونه؛ از هشت و نیم که سوار اتوبوس شدم تا دو نیم صبح خوابیدم. هرچند خوابیدن تو اتوبوس زجرآوره اما بهتر از بیدار موندن الکی بود. با خودم کتاب آورده بودم که بخونم ولی خواب رو ترجیح بهش دادم. خونه رسیدم و به مامان و بابا، اتاقم و کتابهایی که جا گذاشته بودم سلام کردم. فهمیدم واقعاً دلتنگیم الکی نبود. موقع خوابیدن داشتم فکر می‌کردم که کاش امروز رو مرخصی گرفته بودم. فعلاً که دارم با خیال راحت‌تری وقتم رو اینجا می‌گذرونم.
برچسب‌ها: کتابهایی
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها